مختص بودن. مخصوص بودن و شریک نداشتن. اقتصار کردن، خواندن کسی را درتزویج یکی از زنان قبیلۀ خود، مردی را بر زن خواستن داشتن. (زوزنی). بر خواستن زن داشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، خطبه پذیرفتن
مختص بودن. مخصوص بودن و شریک نداشتن. اقتصار کردن، خواندن کسی را درتزویج یکی از زنان قبیلۀ خود، مردی را بر زن خواستن داشتن. (زوزنی). بر خواستن زن داشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، خطبه پذیرفتن
تخییر. مختار کردن. قدرت دادن کسی بر انجام کاری: کنون مر ترا دادم این اختیار ازین هر دوبگزین یکی را بکار. فردوسی. وقت ترحم است کنون ای نسیم صبح کان شوخ اختیار بدست نقاب داد. بیدل
تخییر. مختار کردن. قدرت دادن کسی بر انجام کاری: کنون مر ترا دادم این اختیار ازین هر دوبگزین یکی را بکار. فردوسی. وقت ترحم است کنون ای نسیم صبح کان شوخ اختیار بدست نقاب داد. بیدل